دست به دیکشنری بردارید و تنها به تنهایی شروع به مطالعه کنید. مطالعه دیکشنری همانند خواندن متن، یکی از موثرترین و مستقیمترین روشهای افزایش توانایی درک مطلب مطالب است.
فرض کنید مواجه به یک جملهی بیست کلمهای باشیم که یک کلمه ناآشنا دارد. در اینجا، به جای حدس زدن - حتی اگر گاهی به درستی حدس زده شود - باید به دیکشنری مراجعه کنیم. تصور کنید پس از جستجو در دیکشنری متوجه میشویم که این کلمه سه معنی دارد. پس وظیفه ما چیست؟ - ما باید معنی 19 کلمه دیگر را در جمله متوجه شویم و بعد تصمیم بگیریم که "کدام یک از این سه معنی برای کلمهی ناآشنا در جمله مناسب و دقیق است؟" البته بسیار زمانها، شانس ما خوب نخواهد بود. به عنوان مثال، در این جمله دو کلمه را نمیشناسیم و به دیکشنری مراجعه میکنیم، متوجه میشویم که کلمه اول دارای سه معنی است و کلمه دوم دارای هفت معنی است. این به این معناست که ما باید یکی از 21 احتمال (که تنها یکی از آنها باید ترکیبی مناسب و منطقی برای جمله فعلی باشد) را انتخاب کنیم.
آیا این به جز "فهم مطلب" فرآیندی دیگر نیست؟ آیا راهی دیگر برای تقویت توانایی فهم مطلب از مشارکت فعال در فرآیند فهم مطلب وجود دارد؟ بعضی اوقات من بسیار تعجب میکنم که چرا بیشتر مردم (به نظر میآید حداقل 90 درصد) از بهترین و موثرترین روشهای یادگیری (خواندن بصدا و مشاهده دیکشنری) که بدون هیچ هزینهای هستند، استفاده نمیکنند و به طور مداوم وقت و پول زیادی را برای شرکت در دورههای آموزشی دیگر تلف میکنند؟ این نه به این معناست که تمام دورههای آموزشی بیهیچ ارزشی هستند، بلکه منظور این است که در کل، حتی اگر دورههای مفیدی هم وجود داشته باشند، اثرگذاری آنها محدود است.
هر قسمت از بدن ما، به نوعی توانایی "تکامل" خود را دارد. اگر شما به مدت طولانی پیانو بزنید، انگشتانتان از نظر حرکتی ماهرتر میشوند؛ اگر ورزش را به طور مداوم انجام دهید، عملکرد قلب و ریههایتان تقویت میشود؛ اگر بیشتر از دیگران حرف بزنید، زبانتان از نظر زبانی ماهرتر میشود... اما توانایی تکاملی قویترین مورد در بدن ما، مغز ما است. مغز به علت توانایی بیشتر در تطبیق، توانایی تکامل بیشتری دارد، اما این بدان معنا نیست که فضای تکاملی بیشتری دارد. این اظهارات ممکن است ابتدا منطقی نباشد، اما اجازه دهید ببینیم چه اتفاقی میافتد وقتی توانایی تطبیقی بیش از حد قوی باشد.
در جنگل آمازون یک نوع سمندرک وجود دارد که مورد توجه علمی قرار میگیرد، زیرا توانایی تطبیقی بسیار قوی دارد: اگر آن را در یک مکان تاریک بیرون بیاورید، ممکن است در عرض دو روز چشمانش را از دست دهد؛ اگر دوباره آن را به مکانی با نور بیاورید، در عرض دو روز چشمانش را باز کند؛ اگر آن را در آب بیندازید، ریههایش را از دست بدهد و آبدارزار را به جای آن تربیت کند، اگر آن را از آب بیرون بیاورید و در خشکی قرار دهید، دوباره ریههایش را به کار بگیرد...
"استفاده برای تکامل" است. توانایی تطبیقی این سمندرک خیلی قوی است، به طوری که در میلیونها سال تغییراتی را تجربه نمیکند، چرا که به تغییری نیازی ندارد، زیرا تغییرات محیطی برایش مهم نیست. در یک معنی، میتوان گفت که توانایی تطبیقی مغز ما به اندازه سمندرک مذکور قوی است، بنابراین این میتواند به حداکثر برسد و به سرعت "استفاده برای تکامل" کند. این هم توضیح میدهد که چرا بسیاری از افراد "پیشرفت نمیکنند" اما احساس خوبی ندارند، زیرا مغز ما به سرعت به محیط اطراف تطبیق میکند - بدون توجه به اینکه آن تغییرات خوب یا بد هستند.
تفاوت بزرگترین چیزی است که ممکن است بین یک معلم زبان انگلیسی و یک دانشآموز وجود داشته باشد، این است که معلم زبان انگلیسی باید دیکشنری را برای یافتن کلمات (و اگر چیزی دیگری هم داشته باشد، مثل کتابهای دستور زبان و غیره) مورد استفاده قرار دهد، در حالی که دانشآموزان یک گزینه دیگر برای علاوه بر دیکشنری دارند - شرکت در انواع مختلف دورههای آموزشی. معلم زبان انگلیسی در کلاس چه کار میکند؟ در واقعیت، او در اصل فقط کلمات و عباراتی را که شب گذشته به آنها مراجعه کرده و توسط دیکشنری (و دیگر منابع) درک کرده است، به دانشآموزان تدریس میکند. اما دانشآموزان چه کار میکنند؟ آنها در کلاس نشستهاند و گوش میدهند. آنها البته گوش میدهند، اما در اصل در فرآیند درک متن شرکت نمیکنند - یک فرآیند که باید شامل سختی، گمراهی، بیکمکی، نگرانی (همه از اینها را دوست ندارند) و در نهایت افتتاحیه (همه میخواهند) باشد. بنابراین، بیشتر دانشآموزان در واقعیت از مغز خود استفاده نمیکنند و بنابراین در بهترین حالت فکر میکنند که متن را درک کردهاند (در واقعیت، بدون دو مرحلهای که قبل از این مطرح شد، شما نمیتوانید "آن مرد در کنار چراغ خاموش ایستاده بود" را ببینید).
بنابراین، بسیاری از دورههای آموزشی به این شکل هستند: مغز معلم زبان انگلیسی به سرعت تکامل مییابد، زیرا او مداوم از آن استفاده میکند و در عین حال پول درآورد میکند؛ اما مغز دانشآموزان به سرعت از کار افتاده و تخریب میشود، زیرا آنها در واقعاً از آن استفاده نمیکنند و (بار دیگر) پول هم پرداخت میکنند. - کسی عمدی ندارد. این همان دلیلی است که من همیشه به دانشآموزان میگویم: "شما باید به سرعت از وابستگی به معلم خود خارج شوید"، چرا که شما باید "معلم خود شفاف" خود باشید، در غیر اینصورت ممکن است تا همیشه مثل سمندرک باقی بمانید - و شاید حتی در زندگی بعدی هم همینطور باشد، زیرا عقل در واقعیت به ارث نمیرسد، اما عادت تقریباً حتماً به نسل بعدی منتقل میشود. برای انسانها،"
در واقعیت، لازم نیست هر روز طول عمر کتاب لغت را برای جستجوی کلمات مورد نیاز بخوانید - با جستجو و جستجو، بیشتر کلمات را به خاطر میسپارید و دیگر نیازی به جستجو کردن ندارید، زیرا اکثر آنها را یاد میگیرید. در کودکی، آیا همه ما کتاب "شینخوا زیدین" را برای تحصیل نخواندهایم؟ البته، بعداً کتاب "دایرهالمعارف زبان چینی معاصر" نیز معمولاً مطالعه میشود - البته هیچ کس پس از رفتن به مدرسه متوسطه هنوز باید هر روز با آنها حمل کند؟ دیکشنریهای انگلیسی هم همینطور است، به زودی یا دیری میرسد که آنها را در کتابخانه گذاشته و فقط در یک مدت زمان اخیر (حدود دو یا سه سال؟) نیاز دارید که همیشه در دسترس باشند.
دسترسی به دیکشنری آسان نیست. اما تکنیکهای کمی بیشتر در دقت و صبر، به آسانی تصور نمیشوند. یک مثال کلاسیک دارم که این مسئله را توضیح میدهد، این جملهای است که در بخش خواندن آزمون تافل (TOEFL) قبلاً ظاهر شده است:
"سعی در پیشنهاد دادن این بود که هر بیماری و شرایطی که قبلاً درمان موثری برای آن وجود نداشته باشد، ممکن است به درمانهای ویتامینی پاسخ دهد." در واقعیت، ETS هرگز مقالات را خود نمینویسد، این جمله از مجله علوم روانی کودکان و توسعه انسانی در سال 1998 در بخش "درمان ارتومولکولار: تاریخچه و امکانپذیری در اختلالات روانی" ظاهر شده است. مجله "Colledge Board" نیز همینطور عمل میکند، تقریباً همه مقالات خواندنی آزمون SAT میتوانند در اینترنت پیدا شوند.
احتمالاً خوانندگان به دیکشنری مراجعه میکنند تا معانی کلماتی مثل "سعی کردن"، "پاسخگو" یا "درمان" را بفهمند، اما تقریباً هیچکس به دنبال تعریف دقیق کلمه "شرایط" در این جمله نمیگردد. آنها به این خاطر که این کلمه را "میشناسند" عمل نمیکنند، "شرایط: اسم، وضعیت" - این تعریف در دیکشنری است. با این حال، حتی اگر همه کلمات به جز "شرایط" را بشناسند و به تعریف دقیق هر کلمه در جمله فعلی آگاه باشند، آیا نمیپندارید که درک این جمله کمی عجیب نیست؟
"و" واژهای است که همه معنی آن را میدانند و چگونه استفاده شود، در واقعیت، "و" معمولاً باید به موضوعات مشابه اشاره کند - این منطق اساسی است. اکنون "و" پیش از "بیماری" قرار دارد و معنای این کلمه "بیماری" است، بنابراین آیا عبارت "هر بیماری و شرایط" باید به معنای "هر بیماری و شرایط" یا "هر بیماری و وضعیت" باشد؟ - در واقع، هر کدام از این تعاریف منطقی نیست. فقط کافیست کمی برای فهم بهتر این جمله فکر کنید، سپس دیکشنری را باز کنید تا به تعریف "شرایط" دست پیدا کنید.
با کمی جستجو در دیکشنری، به دست میآید که کلمه "شرایط" به عنوان یک اسم معنی دیگری هم دارد، در دیکشنری آمده است: "(عامیانه) بیماری". با جستجو در دیکشنری مترادفها، متوجه میشویم که "بیماری" کلمهای است که برای بیان "بیماری" به کار میرود ولی "شرایط" به عنوان یک کلمه عامیانه معمولاً به بیماریهایی اشاره دارد که روزانه دیده میشوند و به همین دلیل معمولاً مورد اشارهای قرار میگیرند که خیلی شدید نیستند. به عبارت دیگر، "او صبح امروز بیماری داشت" معادل "او صبح امروز ناراحت بود" است. بنابراین، عبارت "هر بیماری و شرایط" به معنای "بیخیال اینکه بیماری بزرگ یا کوچک باشد" است.
اینجا یک مثال بسیار جالب دیگر وجود دارد که در اینترنت چینی میتوانید چند هزار نتیجه جستجو برای ترجمهی آن پیدا کنید: "سرخ کردن پیتزا ها برای افت دادن وقت واستون ارزش شما را پایین نمیآورد". متن اصلی این جمله به این شکل است: "Flipping burgers is not beneath your dignity. Your grandparents had a different word for burger flipping; they called it opportunity." من واقعاً نمیفهمم که ترجمهکننده این جمله و همچنین هزاران نفری که مقالهی این جمله را منتشر کردهاند، آیا واقعاً نمیفهمند که این جمله به چه معناست؟ آیا آنها نمیبینند که این ترجمه بیربط است؟ در واقعیت، بسیاری از افراد واقعاً این گونه هستند. آنها فقط واژهها را وارد میکنند و از پردازش آنها بیخبرند، حتی نه به تلاش برای درک آنها میپردازند. بنابراین در واقعیت، آنها درک نمیکنند و حتی نمیدانند که درک نمیکنند.
اگر دیکشنری را بررسی کنید، متوجه خواهید شد که عبارت "flip burgers" یک اصطلاح است و به معنای "انجام کاری که حقوق خوبی ندارد، به ویژه در یک رستوران ارزان قیمت" است. بنابراین، این جمله به این شکل باید ترجمه شود: "انجام دادن یک کار با حقوق پایین ارزش و منزلت شما را پایین نمیآورد. برای پدر و مادربزرگهای شما، این کار یک کلمه دیگر داشت؛ آنها آن را فرصت نامیدند."
ترجمه واژهها به صورت حرف به حرف معنا را اشتباهی نیست بلکه اشتباه تفسیر کردن متن بدون درک واقعی معنی آن است. این مسئله معمولاً به تنبلی، خودپسندی و محدودیتهای شخصی که همزمان تنبل و خودپسند است برمیگردد.
مثالهای مشابه بسیار زیادی وجود دارد. واژه "journeyman" در دنیای چینی بارها به اشتباه ترجمه شده است. سالها پیش، یک بازی نقشآفرینی معروف به نام "Journeyman" به "ماجراجو" ترجمه شده است. همچنین آلبوم "Journeyman" از Eric Clapton به "کسی که برندهترازها را پیموده" ترجمه شد، چون ترجمهکننده فکر میکرد که "journeyman" به معنای "کسی که پیاده راه میرود" است و بخاطر تجربیات سختی که Eric Clapton در آن دوره داشته است، از عبارت "پیمودن مسافت" به جای "سفر کردن" استفاده کرده است. در واقعیت، معنی "journeyman" "کارگر ماهری است که مدت زمان آموزشی اش به اتمام رسیده و مهارتهای لازم را دارد" است. همچنین یک سریال تلویزیونی به نام "Journeyman (2007)" به "زمانسفرکن" ترجمه شده است که به طور محدود معنی میدهد، چرا که داستان این سریال دربارهی مسافرت در زمان است، اما به نظر معقول نمیآید، زیرا واژه "journeyman" دارای دو معنی است و به اشاره به مهارتهای بالا و تواناییهای عمومی یک کارگر اشاره دارد.
سال 2008 یک فیلم به نام "Man from Earth (2007)" وجود داشت که در اینترنت بسیار دیده میشد، به ترجمه به زبان چینی با عنوان "مردی از زمین" شناخته میشد. این ترجمه نیز نتیجه عدم استفاده از دیکشنری بود. اگر "Earth" به معنای "زمین" ترجمه میشود، باید حتماً مقدمهای مانند "the" داشته باشد. بنابراین، در اینجا "earth" مطمئناً به معنای "حفره" یا "شکاف" است. با توجه به داستان فیلم، میتوان فرض کرد که "Man from Earth" به معنای "مردی از دل زمین" یا به عبارتی "آدم از دل حفره" است. در مورد ترجمه دقیق، مهم نیست، اما حتماً نباید به عنوان "مردی از زمین" ترجمه شود.
در حوزههای دیگر زندگی، سخت است که واقعاً بینظیر و متمایز شویم، چه در زندگی روزمره و چه در مسائل تحصیلی. اما در یادگیری زبان انگلیسی، فقط با استفاده از دیکشنری، و سپس با تلاش ذهنی در مواقع گاهی، میتوان به "بینظیر و متمایز بودن" دست یافت. این یک فرصت خوب است که کجا میتوان مانند آن را پیدا کرد؟
لغتنامه انگلیسی کالینز (Collins) یکی از لغتنامههای ضروری برای یادگیری زبان انگلیسی برای زبانآموزان است. توجه: من پیشنهاد میکنم از نسخه سوم این لغتنامه در نسخه الکترونیکی استفاده کنید، به جای نسخه پنجم جدیدتر. نسخه پنجم کالینز (Collins) به جز ظاهری زیباتر تقریباً هیچ تغییر مثبتی ندارد و بسیاری از ویژگیهای مفیدی که در نسخه سوم وجود داشتند، به طور کامل حذف شدهاند. همیشه بعضی از نرمافزارها بعد از ارتقاء به نسخههای جدیدتر از نسخه قبلی بدتر میشوند و این مورد نمونههای بیشماری دارد. به عنوان مثال، پس از ارتقاء Office به نسخه 2007، محتوای دیکشنری معتاد به داخلی نمیتواند به صورت "انتخاب همه" انجام شود؛ نسخههای جدیدتر از نرمافزار کینگسافت (Kingsoft) پس از نسخه 2005 حتی قابلیت مهم "جستجوی تمام متن" را حذف کرد؛ و نسخه 2.5 دیکشنری مریام-وبستر (Merriam-Webster) به هیچ وجه نمیتواند بهبودی نسبت به نسخه 3.0 داشته باشد... بهبودات جدید در نسخه جدید لانگمن (Longman) به طور واضح مشخص است، اما برای من کاربرد زیادی ندارد، چرا که بیشتر ویژگیهای مفید در ورد (Word) قبلاً وجود دارد.
میزان واژگان یک مشکل نیست، بلکه میزان مفاهیم محدودیتها را تشکیل میدهد.
همیشه یک روزی دانشآموزان خواهند فهمید که "میزان واژگان" در واقعیت، چیزی بسیار ابتداییتر است. زمانی که شما یک مقاله را میخوانید و نمیتوانید آن را درک کنید، مسئله بزرگتر در واقعیت "میزان مفاهیم" است. افرادی که نمیدانند "آزمون دوگانه نابینا" به چه معناست، اصلاً به دلیل اینکه سه کلمه "دوگانه"، "نابینا" و "آزمون" را نمیشناسند نیستند، بلکه به دلیل عدم درک اینکه این مفهوم واقعاً چه چیزی را نمایان میکند - البته یک بخش از یک کتاب ممکن است بیش از چند هزار کلمه باشد، به عبارت دیگر، باید بیش از چند هزار کلمه را بخوانید تا بتوانید کاملاً درک کنید که "آزمون دوگانه نابینا" در واقعیت چیست، چرا باید برای آن وابستگی داشته باشید و هنگام وابستگی به آن چه محدودیتهایی وجود دارد و مواردی از این دست. به عنوان مثال دیگر، وقتی یک خواننده در حین خواندن عبارت "عواقب غیر منتظره" را میبیند، اگر او اصولاً نشانی از مبنای این مفهوم و معنی آن و نمونههای معمول در زندگی و علمی مورد توجه را نداشته باشد، او ممکن است به دلیل شناختن "غیر منتظره" و "عواقب" نتواند مفهوم متن را به طور کامل درک کند.
فعالیتهای تفکری پیشرفته به درک، سازماندهی، گسترش، کاربرد، بازنگری، بازسازی، گسترش دوباره و کاربرد دوباره مفاهیم (نه واژگان به تنهایی) وابسته است. بین افرادی که میزان واژگانشان یکسان است، ممکن است میزان مفاهیم بسیار متفاوتی وجود داشته باشد. این تفاوت در میزان مفاهیم نه تنها وجود دارد، بلکه هر فرد نیز میزان درک خود از هر مفهوم را دارد. زمانی که تفاوتهای بزرگی در میزان مفاهیم بین افراد وجود دارد، حتی در صورت استفاده از یک زبان یکسان، ارتباط اصلاح ناپذیر ممکن است - این ممکن است بین والدین و فرزندان، معلمان و دانشآموزان، نویسندگان و خوانندگان، رؤسا و مراتب پایینتر، مردم جنوب و شمال، محققان و عموم جامعه رخ دهد.
افرادی که مفهوم "آزمون دوگانه نابینا" را نمیشناسند، ممکن است توسط پزشکان نادان به اشتباه تشخیص داده شوند اما خود از این موضوع آگاه نباشند. افرادی که مفهوم "عواقب غیر منتظره" را نمیدانند، دشواریهای زیادی دارند تا از عادتهای خودی که به اعتقاد خود به دلیل "نیکوکاری من است" موارد ناپسندی انجام میدهند فرار کنند.
بهترین راهکار برای برخورد با افرادی که تفاوت میان "عشق" و "ازدواج" را نمیفهمند، اجتناب از آنهاست، در غیر اینصورت یک زندگی دردآور "در انتظار شما خواهد بود" ... همچنین، وقتی با افرادی روبرو میشوید که تفاوت میان "دولت" و "کشور" را متوجه نمیشوند، باید از ارتباط با آنها پرهیز کنید تا از مشکلات و مشکلات بیشمار جلوگیری کنید. افرادی که مفهوم "هدف" و "برنامه" را درست نمیفهمند، ممکن است در نهایت نتوانند هدف خود را به دلیل "پایبندی به برنامه" دستیابی کنند. افرادی که تفاوت بین "علم" و "ترویج علم" و "نویسنده ترویج علم" را درک نمیکنند، ممکن است به دلیل نادرستی و ناروا در دنیای آنلاین سرزنش شوند. افرادی که تفاوت بین "رفتن به مدرسه" و "یادگیری" را درک نمیکنند، ممکن است به دلیل داشتن دکترا در دسته زیر متوسطترین مدرسه فقط به عنوان انسانهای متوسط دیده شوند. افرادی که تفاوت بین "یک فرد" و "نظریه یک فرد" را نمیدانند، ممکن است به افراد معتقد به اعتبار نهایی بیانتها یا به نفع اعتقاد به اعتبار نهایی خود شوند. افرادی که تفاوت بین "عمل" و "واکنش" را نمیفهمند، ممکن است تا زمانی که بیخودی در محیط اطراف خود قرار دارند، بندهای برده شده باشند و به طور کامل در وضعیت بیآگاهی زندگی کنند. بسیاری از دانشآموزان از درس تاریخ نفرت دارند، اما در واقعیت تنها به دلیل عدم درک از تفاوت بین "تاریخ" و "کتاب تاریخ" هستند.
در نهایت، همیشه افرادی که توانایی تمایز و تعریف واضح مفاهیم را دارند، قادر به تفکر دقیقتر و به تغییر دنیای اطراف خود هستند. گالیله به درک آمد که "حرکت" و "وسیله حرکت" دو مفهوم مستقل هستند و باید به تنهایی مورد بررسی قرار گیرند، که این تنها به خود دانش علمی مدرن تسهیم بزرگی بود. جمهوریخواهان ایالات متحده به درک رسیدند که "سه قوه" قابل تفکیک هستند و این مسئله منجر به ایجاد امروزه آمریکا شد. دنگ شیاؤ پین متوجه شد که "سیاست" و "اقتصاد" قابل تفکیک هستند و این مسئله باعث ایجاد چین امروزی شد. برنامهنویسانی که متوجه شدند "محتوا" و "شکل ظاهر" قابل تفکیک هستند، به طراحی "سیاساس" جدا از "اچتیامال" انجام دادند و این باعث تغییر اینترنت شد.
در نتیجه، من به دانشآموزان توصیه میکنم که به طور منظم به ویکیپدیا مراجعه کنند، زیرا این سادهترین ابزاری است که افراد عادی برای ایجاد یک ساختار مفهومی استفاده میکنند. هنگامی که با مفهومی که نمیفهمیدید روبرو میشوید، به ویکیپدیا مراجعه کرده و یادداشتی از آن بگیرید، این یک عادت عالی برای تمام عمر شما خواهد بود. تنها یک پیشنهاد دارم و آن ویکیپدیاست.
معمولاً مردم نگرانیهایی درباره اعتبار ویکیپدیا دارند؛ در واقعیت، در سال ۲۰۰۵، معتبرترین مجله علمی جهان به نام "نیچر" (Nature) آزمایشی دقیق انجام داد و محتوای ویکیپدیا را با محتوای "انسایکلوپدیا بریتانیکا" مقایسه کرد. آنها بیش از صد شاخص مختلف را بررسی کردند و نتیجهای که به آن رسیدند این بود که دقت محتوای هر دو منبع به هم رسانده شده بود و در برخی موارد ویکیپدیا حتی بهتر از "انسایکلوپدیا بریتانیکا" عمل کرده بود.
بسیاری از معلمان به دانشآموزان تأکید میکنند که "برای یادگیری خوب انگلیسی، حتماً باید از فرهنگ لغت انگلیسی به انگلیسی استفاده کنید". من شخصاً با این پیشنهاد موافق نیستم. در واقع، بسیاری از دانشآموزان پس از شنیدن چنین پیشنهادی، همینطور عمل کردند و در نهایت "پیش از تسلیم شدن، در جنگ کشته شدند" - چرا که در تعریفهای پیدا کرده شده، تعداد بیشتری واژه جدید وجود داشت، و بنابراین بلافاصله تسلیم شدند. برای یک فردی که زبان دوم را یاد میگیرد، احتمالاً تا زمانی که زنده است، نیازی به فرهنگ لغت انگلیسی به انگلیسی رها نخواهد کرد. زیرا تعداد قابل توجهی از مفاهیم در هر زبانی معادل دیگری وجود دارد. به عنوان مثال، apple، cockroach، fool، rock، ticket و غیره. در Merriam-Webster تعریف این واژهها به این صورت است:
apple: the fleshy usually rounded and red, yellow, or green edible pome fruit of a tree cockroach: any of an order or suborder (Blattodea syn. Blattaria) of chiefly nocturnal insects including some that are domestic pests fool: a person lacking in judgment or prudence rock: a concreted mass of stony material; also: broken pieces of such masses ticket: a document that serves as a certificate, license, or permit.
آیا تعریفهای بالا را سریعتر متوجه میشوید؟ یا تعریفهای زیر را سریعتر میفهمید؟ apple: سیب cockroach: مشترک fool: احمق rock: صخره ticket: بلیت نه تنها تعریفهای دوم بهتر درک میشوند، بلکه بهتر به خاطر سپرده میشوند و به طور کلی این روش کارآمدتر است، پس چرا باید به این روش کارآمدتر دست بزنیم؟
به واقعیت اینجا باید اشاره کنیم که برخی از واژهها در یک زبان وجود دارند و در زبان دیگر وجود ندارند. به عنوان مثال، واژه "hooligan" در اینجا است. در این مواقع، راه حل نیز نیاز به مشاهده فقط فرهنگ لغت انگلیسی به انگلیسی نیست. تعریف Merriam-Webster به این شکل است: hooligan: بیرحم، خلافکار
و این دو واژه "بیرحم" و "خلافکار" ممکن است توسط بسیاری از دانشآموزان نیز درک نشوند. بنابراین ممکن است هر دوی این واژهها را جداگانه جستجو کنند (کلیک چپ دوبار روی ماوس نیز زیاد مشکلی ندارد).
بیرحم: فرد خشن و بیرحم: افراد بیرحم یا قاتلان وحشی خلافکار: خلافکار، به ویژه فردی که اعمال خشونتی انجام میدهد و اکنون یک واژه جدید دیگر نیز وارد شده است،
خلافکار: یک فرد بیرحم یا قاتل وحشی: عضو گروهی خلافکار، قاتل
اکنون شما تقریباً معنی این واژه را میفهمید، اما اگر هنوز هم تعجب دارید که این واژه چه معنیای دارد، بهتر است از دیکشنری آنلاین مانند "کمپیوتر" استفاده کنید:
hooligan: [عامیانه] فرد بدجنس، بیرحم، جوان ناشناس
اگر همچنان علاقه دارید که بدانید که واژه "hooligan" از کجا آمده است، بهتر است که ویکیپدیا را مشاهده کنید.
Etymology
There are several theories about the origin of the word hooliganism. The Compact Oxford English Dictionary states that word may originate from the surname of a fictional rowdy Irish family in a music hall song of the 1890s. Clarence Rooks, in his 1899 book, Hooligan Nights, claimed that the word came from Patrick Hoolihan (or Hooligan), an Irish bouncer and thief who lived in the London borough of Southwark. Another writer, Earnest Weekley, wrote in his 1912 book Romance of Words, “The original hooligans were a spirited Irish family of that name whose proceedings enlivened the drab monotony of life in Southwark about fourteen years ago”. There have also been references made to a 19th century rural Irish family with the surname Houlihan who were known for their wild lifestyle. Another theory is that the term came from a street gang in Islington named Hooley. Yet another theory is that the term is based on an Irish word, houlie, which means a wild, spirited party.
"آه، به نظر میآید دیگران هم نمیتوانند آن را متوجه شوند. در این مواقع، بهتر است به منشأ کلمه نگاه کرد یا حتی به مراجعه به دایره المعارف فکر کرد. اغلب اوقات، این مسئله دیگر به دیکشنریها تعلق ندارد.
یک مثال کلاسیک دیگر در این زمینه کلمه "déjà vu" در زبان فرانسوی است؛ این معنا در انگلیسی وجود ندارد، بنابراین تنها راه استفاده از آن، قرض گرفتن آن است؛ و در زبان چینی هنوز هم یک معادل دقیق و کامل پیدا نشده است.
بسیاری اوقات مردم میگویند برای درک دقیق معانی کلمات باید از دیکشنری انگلیسی به انگلیسی استفاده کرد. در واقعیت، این ادعا نشاندهنده اشتباه در روش حل مسئله است؛ همانند تشخیص یک بیمار به عنوان یک موارد جاذبه خونی و انجام عمل جراحی جدا کردن عضو بدن او بعد از آن.
به واقعیت اینکه گاهی اوقات ما تنها با ترجمه فارسی یک کلمه نمیتوانیم معنی دقیق آن را تعیین کنیم، مثلاً کلماتی مانند "different"، "diverse"، "divergent"، "distinct"، "various" همه به معنی "متفاوت" هستند، اما چه زمانی باید از کدام یک استفاده کرد و تفاوتهای دقیق چیست و چگونه باید استفاده شوند؟ اما راه حل این مشکل نیست که به دیکشنری انگلیسی به انگلیسی مراجعه کنیم، بلکه باید به دیکشنریهای "دایرهالمعارف کاربردی"، "دیکشنری مترادفها" و "دیکشنری ترکیبات" مراجعه کنیم - و این دیکشنریها به طور معمول دارای نسخههای انگلیسی به فارسی یا دو زبانه هستند. برای مثال، در دیکشنری آفلاین زبانشناس، دیکشنری بزرگ انگلیسی به فارسی، بهترین نتیجه برای جستجوی کلمه "different" به شرح زیر است:" (سایر محتواها و توضیحات مرتبط با متن مبدا ادغام نشدهاند و ممکن است نیاز به ترجمه خاصی داشته باشند)
من شخصاً فکر میکنم که در این میان، استفاده از دیکشنری بسیار مهمترین مورد است، زیرا تفاوتهای مهم بین کلمات در واقعیت به عنوان تفاوتهای در ترکیبها نمایان میشود (به عنوان مثال، نگاهی به ترکیبهای متفاوت کلمههای "بین" و "بافت" در زبان چینی بیندازید و چگونگی تاثیر آنها در ترکیبها را مشاهده کنید).
همچنین، به دانشآموزان یادآوری میکنم که از دیکشنری بیش از حد اعتماد نکنند. در واقع، ترجمه و تعریف کلمات در هر زبان در برخی موارد به معنایی خاص و یا به کمک کلمات دیگر انجام میشود و این کار به عنوان "قیداً لازم" انجام میشود - چرا که بسیاری از کلمات به واقعیت با استفاده از کلمات دیگر قابل توضیح نیستند. برای اثبات این موضوع به یک مثال عکس بزنیم. تعریف واژه "زیبا و بیکم و کاست" در دیکشنری معاصر زبان چینی به این شکل است: "美丽而不俗气". به عنوان یک فرد بومی چینی، آیا فکر میکنید که یک آمریکایی که زبان چینی را یاد میگیرد (وی توصیهای داشته که "برای یادگیری خوب زبان چینی، حتماً باید از دیکشنری چینی-چینی استفاده کند و از دیکشنری چینی-انگلیسی استفاده نکند...") از این تعریف متوجه میشود؟ اگر با یک خارجی مواجه شویم که معنای "زیبا و بیکم و کاست" را درک نکرده است، معمولاً به جای این که او را به دیکشنری ارجاع دهیم، از روش "مثالی" برای توضیح استفاده میکنیم: "بله، فلان کسی خیلی زیبا و بیکم و کاست است...".
همچنین با افزایش گستردگی و عمق خواندن، ما به آثار نویسندگانی خواهیم برخورد که کلمات را با دقت انتخاب میکنند و به دنبال استفادههای نوین آنها هستند. فقط با استفاده از دیکشنری، به تنهایی به هدف نمیرسیم.
بنابراین، ایده تنها به ترجمه به کمک "دیکشنری انگلیسی-انگلیسی" برای بهبود مهارت زبان خیلی کودکانه است. و بسیاری از مواقع، استفاده از دیکشنری انگلیسی-چینی یا انگلیسی-چینی دوتایی، به عنوان روشی کارآمد واقعی تر محسوب میشود. در واقع، چه از دیکشنری انگلیسی-انگلیسی استفاده کنیم، چه از دیکشنری انگلیسی-چینی یا حتی دیکشنری انگلیسی-چینی دوتایی، باید به آن نگاه کنیم. هر چیزی که راجع به آن جستجو کردیم، میتواند نتیجه داشته باشد و مقایسه کردن با دیکشنریهای مختلف نتایج غیرمنتظره ای به ما بدهد. همچنین، ثبت دقیق نتایج مطالعه میتواند به ما مزیتهایی برای تمام عمر بدهد. اما اگر جستجو نکنیم، بیفایده است. بسیاری از افراد به دلیل نداشتن توانایی استفاده از ابزارها، نه به خاطر داشتن ابزارها، مهارت زبانی خوبی ندارند.